جدول جو
جدول جو

معنی تخم پاش - جستجوی لغت در جدول جو

تخم پاش
(اَ یَ)
که تخم پاشد. که تخم افشاند. تخم پاشنده. تخم افشان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سم پاش
تصویر سم پاش
دستگاهی که به وسیلۀ آن سم پاشی کنند، آنکه سم می پاشد، پاشندۀ سم، مامور دفع آفات که مزارع و باغ ها و جاهای دیگر را بر ضد حشرات و آفات نباتی سمپاشی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
تخم افشانی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوشش باشد از اقمشه. (آنندراج). پوشش تخت. (ناظم الاطباء) :
تختی از تختۀ زر آوردند
تخت پوشی ز گوهر آوردند.
نظامی.
تخت پوش سبز بر صحن چمن گسترده اند
چارطاق لاله بر مینای اخضر بسته اند.
(از ترجمه محاسن اصفهان).
سبزه در اطراف مرغزار تخت پوش زمردین بر رواق انداخته و لاله در اکناف جویبار بر چرخ اخضر چهارطاق ساخته. (ترجمه محاسن اصفهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ دَ)
یکی از سرداران داریوش اول که در کتیبۀ بیستون بند چهاردهم نام وی آمده است: مردی چیترتخم نام ساگارتی به من یاغی شد و به مردم گفت من شاه ساگارت و از دودمان هووخشتر هستم. فوراً من لشکری از پارسیها و مادیها بقصداو فرستادم. مردی تخمسپاد نام را که مطیع من است رئیس قشون کرده گفتم بروید و این قشون را که از من برگشته اند و خود را سپاهیان من نمیدانند در هم شکنید. پس از آن تخمسپاد با قشونی حرکت کرد و با چیترتخم جنگید... به ارادۀ اهورمزد قشون من بر قشونی که از من برگشته بود فایق آمد... (ایران باستان ج 1 ص 544)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
که تخم کارد. کارندۀتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده:
این عهدشکن که روزگار است
چون برزگران تخمکار است.
نظامی.
دل تخمکاران بود رنج کش
چو خرمن برآید بخندند خوش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
که تخم زاید. زایندۀ تخم. تخم دهنده: دوم بستوهای ماده (در فوکوس ها) که در آنها نیز رشته های زایاست. در سررشته های زایای آنها یاختۀ درشتی است که به هشت قسمت تقسیم میشود و هر یک از آنها را یک تخمه می گویند و مجموعۀ هشت یاخته را که پوستۀ ضخیمی دارد، تخمزا می گویند. هر تخمزاپس از رسیدن شکافته شده و هشت یاختۀ بهم چسبیده از آن بیرون می آید... (گیاه شناسی گل گلاب صص 154- 155)
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ)
بزر افشاندن. تخم افشاندن. تخم افشانی کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخت پوش
تصویر تخت پوش
پوششی از پارچه که بر روی تخت اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسم پاش
تصویر تبسم پاش
لبخند افشان لبخند آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم پاش
تصویر سم پاش
زهر پاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم پاشیدن
تصویر تخم پاشیدن
تخم افشاندن زراعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تلم پاس
فرهنگ گویش مازندرانی
تخم پاشی، بذرپاشی
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب نوک تیز و کوتاهی که در زمین فرو کنند تا نشای کاهو و گوجه
فرهنگ گویش مازندرانی